جاتون خالی رفته بودیم نمک آب رود . با تله کابین رفتیم بالا . وایسادیم یه
گوشه که گوشی و دوربینمونو شارژ کنیم ، شلوغ بود و ملت تو صف وایساده بودن
، یه نفر اومده میپرسه صف شارژه ؟
می گم پَـــ نَ پَــــ صف توالته . اینم که دستشونه آفتابه است .
دریا هم رفتیم . اونجا هم خوش گذشت . ولی دیگه شمال حال و هوای شمال قدیمو نداره . نه دریاش و نه جنگلش .
نماز عید فطر رو هم رفتیم مسجد الزهرا (س) . نماز عید به امامت حاج آقای عرفایی برگزار شد.
سر ظهر گفتن ناهارو ورداریم بریم چاتیز . گفتیم بابا بی خیال هوا گرمه . گفتن نه اونجا خنکه . گفتیم باش خوب بریم . رفتیم . آره هوا خنک تر از جهرم بود . جاتون خالی ناهارو که خوردیم یه چرت خوابیدیم و حدودای ساعت 4 عصر بارون گرفت . هوا حسابی خنک شده بود و بادی . زیر بارون خیس شدیم . اما موندیم . آخه اون موقع از سال ، هوا به اون خنکی و بارون و کوه و .... تو جهرم به این راحتی پیدا نمی شه.
آخرشم آتشی افروختیم که خاطره بشه .
امروز صبح که داشتم می رفتم محل کارم دیدم یه گربه وایساده جلوی یه مغازه مرغ فروشی و با حسرت به مرغ هایی که تازه از راه رسیده بودن نگاه می کرد . چه گربه با ادبیه که از بی احتیاطی آقای مغازه دار هم سوء استفاده نمی کنه بپره یه مرغ برداره در بره .