ابوالفضل قناعت پیشه

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه‌ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

ابوالفضل قناعت پیشه

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه‌ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

از لس آنجلس تا شوش (خاطرات مترو)

یه خاطره کوچولو و جالب بگم . از سری خاطرات مترو . از اون اتفاقات جالبی که گاها فقط تو مترو میفته ، نه جای دیگه .

یه آقای 50-60 ساله رو در نظر بگیرید ... 

با موهای خرمایی و چشمای آبی . کوتاه قد و با چهره ای سفید و صورت 7 تیغه . نسبتا شیک و مرتب .

تا اینجا رو داشته باشید . دیروز عصر حدودای ساعت 4:30 اومدم ایستگاه طالقانی که سوار قطار شم و بروم به سمت جنوب . شوش . می خواستم خرید کنم . مثل همیشه . ازدحام جمعیت و مردمی که دیگه این شلوغی ها واسشون عادی شده . می رن و میان و خیلی موقع ها به خاطر اینکه این دقایقی که تو مترو تحت فشار سپری می شه بهشون سخت نگذره شوخی میکنن . می گن و می خندن و بالاخره به یه نوعی واسه بعضی ها خصوصا جوونا تفریح شده . البته این تفریح کم کم داره به بقیه هم سرایت می کنه . خیلی موقع ها می بینی پیرمرد ها با اینکه نفس کم میارن تو اون شلوغی با صدای بریده و نفس نفس زنان یه تیکه هایی میندازن و به هر حال خوش میگذره دور هم ... .

سوار قطار شدیم و تو ایستگاه بعد تو ازدحام ایستگاه دروازه دولت ، همون آقایی که اون بالا گفتم سوار شد .

خوب قطعا شلوغ بود و همه همدیگه رو هل می دادند که یه جایی باز شه و بیان تو . چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که یهو اون آقا شروع کرد به سر و صدا  کردن و اهانت کردن به مردم که :

"من 25 سال آمریکا بودم هیچ وقت چنین صحنه هایی ندیدم . همه تون نفهمین . از این جلو تا اون آخر . نشستین تا هر کار خواستن باهاتون بکنن و هیچ اعتراضی هم نمی کنین و ... ."

یه جوون 18-19 ساله ای که همون نزدیکی وایساده بود و ظاهر اتو کشیده و موهای فشنی داشت ، از وسط جمعیت خطاب به اون آقا گفت : " من جوونم . غرور دارم . خوشم نمیاد کسی بخواد اینجوری تحقیرم کنه . شاید واسه بقیه مهم نباشه . ولی برا من مهمه . "

اون آقاهه :" OK-OK"

اون پسره (با صدای بلند و با عصبانیت و خشم) : " OK ؟  OK یعنی چی ؟ ما ایرانو همینجوری دوست داریم . به کسی هم ربطی نداره ."

اینو که گفت بقیه هم شروع کردن : " تو حق نداری به مردم توهین کنی اصلا مگه تو کی هستی . بیجا می کنی . اگه ایرانو دوست نداری برگرد برو همون آمریکا . پیش ما نمون . و ... "

بالاخره آقاهه رو مجبور کردن ایستگاه بعدی پیاده شه .

جالب بود . انتظار نداشتم مردم اینهمه ارق ملی داشته باشن و اینجوری مضع بگیرند در مقابل کسی که ملیت اونا رو به تمسخر بگیره . باید یودید و می دید...


یکی از دوستان نزدیک ما مدتی رو در عراق زندگی کرده . اون میگه : " قدر ایرانو بدونید . امنیت و آسایشی که تو ایرانه رو هیچ جای دیگه دنیا نمیشه نمیشه پیدا کرد . " بعضی وقتا اشک تو چشاش جمع می شه و اینا رو میگه .

نتیجه اینکه آقا جون ؛ ما ایرانی ها ارق ملی مون در حد تیم ملیه ! زیاد به خودتون فشار نیارید . 

هر چی میخواهید تو ماهواره هاتون یا سایتاتون یا هر جای دیگه می خواهید بر علیه ایران عزیز ما تبلیغ کنید . به جایی نخواهید رسید . اینو بارها تجربه کردید . حالا باز هم تجربه کنید و هی فشار بیارید به خودتون !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد